گاهی جایی که هستم برای من نیست.
من میتونم اونجا نفس بکشم و بخوابم، تنها بهدلیل اینکه بهش عادت دارم. اما نمیخوام جایی زندگی کنم که عادت نگهم داشته.
میخوام جایی باشم و تصمیمی بگیرم که بتونم اسمش رو بذارم خونه و زندگی.
خونه و زندگی من صرفا نزدیک خانوادهم و دوستان دور و نزدیکم نیست. فرد اصلی اینمکان و موقعیت خاص، خودمم.
پس کوچ میکنم سمت چیزی که بتونم بیشتر و بهتر من رو کنار خودم داشته باشم.