پسین دیروز، وسط کار متوجه شدم بابا قبل از ظهر زنگ زده رو گوشیم
بهش زنگ زدم
گفت دایی اومده خونه و ...
گفتم خوبن؟ سلامشون رو برسون
میخواستم بگم باخال هم اومده؟
یکدفعه یادم اومد خیلی وقته که بابابزرگ نمیآد خونهمون، اون دیگه اینجا نیست...
پسین دیروز، وسط کار متوجه شدم بابا قبل از ظهر زنگ زده رو گوشیم
بهش زنگ زدم
گفت دایی اومده خونه و ...
گفتم خوبن؟ سلامشون رو برسون
میخواستم بگم باخال هم اومده؟
یکدفعه یادم اومد خیلی وقته که بابابزرگ نمیآد خونهمون، اون دیگه اینجا نیست...
• اگر یه نسخه دیگه از آسمون وجود داشته باشه که ۱۸ سالشه
میخوام بهش بگم:
تو آدم کادر درمان نیستی
تو بیشتر از هر چیزی نقاشی، داستان و شعری
اگر میخوای بری علوم پزشکی برو که پشیمون نشی، اما دوباره کنکور نده :) با همین رتبه هم میتونی رشته الان من رو بخونی.
• اگر یه نسخه دیگه از آسمون وجود داشته باشه که همچنان ۱۹ سالشه
میخوام بهش بگم:
خام نشو؛ تنهایی از آدم دور نمیشه، چشمهات رو روش نبند.
از احساساتت بیشتر مراقبت کن.
تو راه رسیدن به هدفت همینطوری سفت و سخت بمون...
کوتاه نیا و از دیگران کمک بخواه
• اگر یه نسخه دیگه از آسمون وجود داشته باشه که هنوز ۲۰ سالش نشده
میخوام بهش بگم:
هنوز مجبور نیستی موقع فوت کردن شمع تولد ۲۰ سالگیت، آرزو کنی :)
هرکاری خودت راحتی انجام بده، حتی اگر کل دنیا بگن منتظرت میمونیم
اگر میخوای آرزو کنی، تنها آدم آرزوت خودت باش، بقیه آدمها نمیتونن آرزو باشن، حتی با تلاش هم نمیتونن باشن
لطفا مراقب خودت باش
مراقب روحت بیشتر...
• اگر یه نسخه دیگه از آسمون وجود داشته باشه که هنوز ۲۰ سالشه
میخوام بهش بگم:
این قلب قراره تا آخر عمر همراهت باشه
نه آدمهایی که دوستشون داری
نه آدمهایی که دوست دارن
و نه حتی اونهایی که بهشون اعتماد داری...
پس به اسم دوست داشتن و اعتماد، هر مسخرهبازیای سر دلت در نیار :)
حداقل بذار آسمون چند سال بعدت برخلاف الان من، کمی حوصله و اعتماد برای آدمها تو جیبش داشته باشه.
• اگر یه نسخه دیگه از آسمون وجود داشته باشه که هنوز ۲۱ سالشه
میخوام بهش بگم:
لطفا کمتر تو خودت غرق شو
بیشتر حرف بزن
گاهی کمک بگیر
به بغل کردن آدمها و فشار دادنشون ادامه بده
به میا و زارا بگو که خیلی دلتنگشون میشی
لطفا یوگا رو پشت گوش ننداز
محض رضای خدا خودت رو کمتر سرزنش کن، کینهی آسمون قدیم رو بریز دور و با خود احساساتی و دلنازکت آشتی باش. :)
اگر تو بودی، به خود گذشتهت چی میگفتی؟
درود
دوستان، اگر در تهران نمایشی براساس داستانهای شاهنامه فردوسی، هفت پیکر نظامی و دیگر آثار ایرانی سراغ دارید، لطفا به من معرفی کنید.
ممنونم :)
پس از سالیان سال دست و پنجه نرم کردن با احساسات گوناگون، الان میدونم که وقتی حالم خوب نیست و نیاز به تنهایی دارم، درواقع نباید تنها بمونم.
چون من همینطوریش هم آدم درونگراییام و درون خودم فرو رفتهم! اونوقت اگر با حال بد تنها بمونم و مثلا پیادهروی نرم، دیگه سخت میشه از اون حالت بیرون بیام و درواقع تو تاریکی گم میشم.
این روزها، اون یه ذره آسمون قویای که گهگاهی فراموشش میکنم رو بابت رها نکردنم، باید در آغوش بگیرم...
سلام
هربار به خودم قول میدم زودبهزود بیام اینجا و باز فقط میآم سکسک میکنم و میرم...
من در حال بزرگ شدنم...
یک پروسه برای آذرماهم درنظر گرفتم که باعث میشه خیلی از کارها رو به تنهایی یا مستقلانهتر انجام بدم.
مثل ورزش، مسافرت، خرید، درس خوندن، بیان و حل مسائل...
فکر نمیکنم بتونم همهش رو تا پایان ماه تمام و کمال انجام بدم، اما از اینکه این برنامه رو آغاز کردم خوشحالم. :)
البته درکل آدم وابستهای نیستم، اما با خودم گفتم اگر تنهاتر بشم، چه شکلی میشم؟
متوجه شدم، بزرگ بودن یکمکان بهمعنای این نیست که ماهم اونجا، جامون میشه. :)
دیروز کتاب ۱۹۸۴، نوشته جورج اورول رو به پایان رسوندم.
با اینکه علاقه دارم، اما اینسبک ادبیات رو زیاد نمیخونم.
قصد معرفی ندارم؛ چیزی که واضح و مبرهنه، اینه که ماجراها، قوانین، محدودیتها، شکنجهها و مخفیکاریها؛ بهطور آشنایی، برام غریب نبودن...
یعنی اتفاقها اونقدر برای ما پیش اومده که از دور، با اولینجمله، با اولینواژه و... میتونیم تشخیص بدیم این هم شبیه فلان قانون ماست، اونماجرا مثل پارساله، این مثل دیروزه، فلان کار نتیجه کارهای فلان مسئوله و و و...
جملهای که نظرم رو جلب کرد و شدیدا من رو به فکر فرو برد، این بود:
«پندار مجرمانه به مرگ منجر نمیشود، پندار مجرمانه خود مرگ است.»
بعضی افراد تصور بر این دارند چیزی که تو ذهن میگذره تا وقتی عملی نشده، بدی یا خوبیای نداره و تاثیرگذار نیست. من یهمخالف تمامعیارم. طرز تفکر اینافراد اینطوریه که:
• تا وقتی همسرت کاملا تو رو ترک نکرده، نباید مشکلی داشته باشی که صرفا تو ذهنش با فرد دیگهای باشه.
• اگر شخصی اندیشه کشتن تو رو تو سر میپرورونه، تا وقتی اقدام خاصی انجام نداده باید کنارش احساس امنیت کنی.
• اگر شخصی هنوز به تو فحش نداده، پس قطعا رفتارش متشخصانهست و اعتراض تو به مزاحمت و آزار، پذیرفته نیست.
• وقت گذروندن با فردی که ازت خوشش نمیآد تا وقتی که بهت دهنکجی نکرده، نباید اوقاتت رو تلخ کنه.
شاید اینمثالها اغراقآمیز باشن، اما نه! اینها بخش کوچکی از حقیقت کاریه که طرز فکر به تنهایی میتونه انجام بده.
پ.ن: هرچی تو بهار کتابهای سبک و بیشتر حالخوبکن مثل کتابهای لوسی مونتگمری و فونکه خوندم، تابستون رو با کتابهای سنگینتر سپری میکنم. ایناتفاق هرسال تو شهریور پررنگتره، شاید بهخاطر شروع سال تحصیلی جدید و پدیده "استفاده از آخرین قطرات تعطیلات و آزادی" باشه...
گاهی جایی که هستم برای من نیست.
من میتونم اونجا نفس بکشم و بخوابم، تنها بهدلیل اینکه بهش عادت دارم. اما نمیخوام جایی زندگی کنم که عادت نگهم داشته.
میخوام جایی باشم و تصمیمی بگیرم که بتونم اسمش رو بذارم خونه و زندگی.
خونه و زندگی من صرفا نزدیک خانوادهم و دوستان دور و نزدیکم نیست. فرد اصلی اینمکان و موقعیت خاص، خودمم.
پس کوچ میکنم سمت چیزی که بتونم بیشتر و بهتر من رو کنار خودم داشته باشم.