کوچ به زندگی

گاهی جایی که هستم برای من نیست.
من می‌تونم اونجا نفس بکشم و بخوابم، تنها به‌دلیل اینکه به‌ش عادت دارم. اما نمی‌خوام جایی زندگی کنم که عادت نگه‌م داشته.
می‌خوام جایی باشم و تصمیمی بگیرم که بتونم اسمش رو بذارم خونه و زندگی.
خونه و زندگی من صرفا نزدیک خانواده‌م و دوستان دور و نزدیکم نیست. فرد اصلی این‌مکان و موقعیت خاص، خودمم.
پس کوچ می‌کنم سمت چیزی که بتونم بیشتر و بهتر من رو کنار خودم داشته باشم.

۱۸:۲۴

گذر گرما

تابستون من داره با تصویرسازی‌ و طراحی‌های متفاوت
فروپاشی روانی
دیدن گهگاهی غروب
رقصیدن زیر بارون موسمی
افزایش انعطافم تو یوگا
برگشتن اضطراب‌های قدیمی
قرمز بودن ۲۴ساعته لپم از گرما
زدن تو گوش وسواس و کمالگرایی
چک کردن خارک‌ها که دمباز و رطب شدن یا نه
پیاده‌روی زیر آسمون سپیده‌دم
و انتظار برای تموم شدنش و برگشتن به تهران می‌گذره...
تابستون تو چطور؟

 

۱۳:۵۳

دالون

سلام!

به حوالی اندیشه‌های ما (من و خودم) خوش اومدین.

اینجا، من از همه‌چیز می‌نویسم (اغراق کردم!).
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan