پندار مجرمانه

دیروز کتاب ۱۹۸۴، نوشته جورج اورول رو به پایان رسوندم.

​​با اینکه علاقه دارم، اما این‌سبک ادبیات رو زیاد نمی‌خونم.

قصد معرفی ندارم؛ چیزی که واضح و مبرهنه، اینه که ماجراها، قوانین، محدودیت‌ها، شکنجه‌ها و مخفی‌کاری‌ها؛ به‌طور آشنایی، برام غریب نبودن...

یعنی اتفاق‌ها اونقدر برای ما پیش اومده که از دور، با اولین‌جمله، با اولین‌واژه و... می‌تونیم تشخیص بدیم این هم شبیه فلان قانون ماست، اون‌ماجرا مثل پارساله، این مثل دیروزه، فلان کار نتیجه کارهای فلان مسئوله و و و...

جمله‌ای که نظرم رو جلب کرد و شدیدا من رو به فکر فرو برد، این بود:

«پندار مجرمانه به مرگ منجر نمی‌شود، پندار مجرمانه خود مرگ است.»

بعضی افراد تصور بر این دارند چیزی که تو ذهن می‌گذره تا وقتی عملی نشده، بدی یا خوبی‌ای نداره و تاثیرگذار نیست. من یه‌مخالف تمام‌عیارم. طرز تفکر این‌افراد اینطوریه که:

• تا وقتی همسرت کاملا تو رو ترک نکرده، نباید مشکلی داشته باشی که صرفا تو ذهنش با فرد دیگه‌ای باشه.

• اگر شخصی اندیشه کشتن تو رو تو سر می‌پرورونه، تا وقتی اقدام خاصی انجام نداده باید کنارش احساس امنیت کنی.

• اگر شخصی هنوز به تو فحش نداده، پس قطعا رفتارش متشخصانه‌ست و اعتراض تو به مزاحمت و آزار، پذیرفته نیست.

• وقت گذروندن با فردی که ازت خوشش نمی‌آد تا وقتی که بهت دهن‌کجی نکرده، نباید اوقاتت رو تلخ کنه.

شاید این‌مثال‌ها اغراق‌آمیز باشن، اما نه! این‌ها بخش کوچکی از حقیقت کاریه که طرز فکر به‌ تنهایی می‌تونه انجام بده.

 

پ.ن: هرچی تو بهار کتاب‌های سبک و بیشتر حال‌خوب‌کن مثل کتابهای لوسی مونتگمری و فونکه خوندم، تابستون رو با کتاب‌های سنگین‌تر سپری می‌کنم. این‌اتفاق هرسال تو شهریور پررنگ‌تره، شاید به‌خاطر شروع سال تحصیلی جدید و پدیده "استفاده از آخرین قطرات تعطیلات و آزادی" باشه...

۱۲:۴۷

جو متشنج

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳:۱۵

دالون

سلام!

به حوالی اندیشه‌های ما (من و خودم) خوش اومدین.

اینجا، من از همه‌چیز می‌نویسم (اغراق کردم!).
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan